اولين تلاش ها براي نشستن
اولين بار كه سعي كردي دوربين رو بگيري
يه غروب جمعه بعد از يه مهموني كه خيلي بهت خوش گذشته بود
اولين بار كه بهت اخم كردم
دوستي با عروسك بالشت
خوابيدن توي ماشين
براي تو 2 (اولين حضور)
خب قشنگم اولين روزي كه حضور شگفت انگيزت را در درونم حس كردم، دنيا جاي قشنگتري براي زندگي شد. دي 85 برايم زيباترين ماه سال شد. آمدنت مبارك، مادر شدنم مبارك و پدر شدن همسر عزيزم با حضورت خانه نشينم كردي و به قول معروف استراحت مطلقي، ولي مگر چيزي وجود داشت كه بتواند شادي بودنت را از ما بگيرد حتي خانه نشيني نه ماهه و درد و درد و درد........... و بعد هم كه در نخستين ساعات روز ٨٦/١/١ شوكه امان كردي و راهي بيمارستان، بعد از سال تحويل ٣/٥ صبح در تعويض شيفت ساعت 7 اولين صبح بهار تو رو از توي دستگاه سونوگرافي ديدم كه سالم و سرحال به هممون خنديدي و اولين بار فهميدم كه چگونه همه غصه هاي مادري با ديدن فرزندش فراموش مي شود. در 5 ماهگي شيطنت هايت...
نویسنده :
مامان خورشید
11:09